در آیات قرآنی، هرگز معلوم در برابر مجهول قرار نمی گیرد، چنان که اصطلاح معقول و مجهول نیز غلط است؛ زیرا قلب و فواد در هنگام سلامت خویش، فعالیتی را انجام می دهند که از آن به «تعقل» یاد می کنند و خروجی آن «تفکری» است که نتیجه آن معرفت حقایق هستی و گرایش به حق و گریزش از باطل است در مقام اندیشه و انگیزه است.
البته «تفکر» قالب و چارچوبی است که فواد و قلب در هنگام فعالیت تعقلی آن را مراعات می کند و نتیجه آن علم و معرفت نسبت به حقایق است.
پس اگر نفس در مرتبه فواد و قلب، به هر دلیلی چون فقدان سلامت مانند دسیسه و ختم، نتواند تعقل ورزد و تفکری را داشته باشد، گرفتار حالتی است که از آن به جهالت و غفلت و مانند آن ها یاد می شود. پس وقتی از «جاهل» سخن به میان می آید، شخصی است که از نفس در مرتبه قلب به درستی بهره نگرفته است.
نتیجه آن که از نظر قرآن، علم برآیند فعالیت های فرآیندی «فواد» در مرتبه و «قلب» در مرتبه ای دیگر، در چارچوب تعقل مبتنی بر منطق عرضه «داده ها»ی حسی و غیر حسی، شهودی و غیبی، بر «داشته» های فطری الهامی و «مطابقت یابی داده ها با داشته ها است». در غیر این صورت، برآیند آن چیزی جز «لا علم» نیست؛ زیرا وقتی نفس در مرتبه فواد یا قلب نتواند به این فعالیت فرآیندی بپردازد، گرفتار جهالت است؛ زیرا جهالت به معنای فقدان فعالیت بر اساس عقلانیت فواد و قلب است.
توضیح این که انسان دارای دست کم سه ابزار اصلی به نام های گوش، چشم و فواد است(نمل، آیه 87)؛ که فعالیت صحیح و درست چشم با عنوان بینایی و گوش به عنوان شنوایی و فواد به عنوان تعقل است. به این معنا که فواد با داشته های فطری الهامی - به سبب مرتبه نفس انسانی بودن و دارای همه صفات و اسمای الهی بودن-، داده های شنیداری و دیداری حواس را به داشته ها عرضه کرده و اگر داده ها را با داشته ها مطابق یافته است، به عنوان خروجی علم از آن بهره می گیرد.
آن چه در فرآیند عرضه داده ها بر داشته ها و تطابق و عدم تطابق انجام می شود به عنوان «تعقل» یاد می شود که در صورت مراعات چارچوب های درست منطق عقلی از آن به عنوان تفکر یاد شده است. بنابراین، «تعقل» فعالیت فواد و «تفکر» چارچوب های منطقی این تعقل است. بنابراین، علم خروجی تعقل، فواد بر اساس منطق خاص است که از آن به عنوان تفکر یاد می شود.
نکته آن که ، مرتبه فواد ابتدایی ترین حالت نفس که نفس اقدام به فعالیت می پردازد تا در فرآیند تعقل در چارچوب منطق تفکری به علم دست یابد. مرتبه بالاتر نفس را در ارتباط با کسب علم را حالت قلب می گویند که خروجی آن فقاهت است.
اما جهل از نظر قرآن، زمانی اطلاق می شود که فواد و قلب به دلیل هر یکی از بیماری ها همانند غلبه هواهای نفسانی، رین و کنون، طبع و ختم یا بیماری های ابزارهای شناختی و معرفتی چون گوش و چشم نتواند مسئولیت خود را به درستی انجام دهد. پس به اصطلاح اهل منطق، عدم فعالیت درست ابزارها ، همان جهل است. بنابراین می بایست نسبت میان عقل و جهل را همانند نسبت بینایی و نابینایی دانست که همان «عدم و ملکه» است.
پس عاقل کسی است که از همه ابزارهای شناختی و معرفتی برای کسب علم به درستی بهره گیرد و آن معلوم را در زندگی خود به کار گیرد، در حالی که جاهل کسی است که از این ابزارها برای کسب علم و حرکت درست در زندگی استفاده نمی کند. در فرهنگ فارسی «دانا و نادان» در برابر هم و «خردمند و بی خرد» در تقابل هم قرار داده می شود که بسیار درست است.